حس خوبی است حس تهرانی ،
باهوایی به عشق آلوده
حل بحران چرا کنم توبگو،
بهترین حسم من همین بوده
سینه را جای عشق می دانم ،
نکنم سرفه های پی درپی
شهد نوشین عشق نوشم،
چشم شوخ تو نسخه فرموده
چشم من خیره درنگاه تو است ،
رد پایم ببین، بین پیداست
وای ازآن زلف های تودرتو ،
آه از این ناله های بیهوده
حال و روزم شبیه مرداب است ،
خسته ومانده در ره دریا
می تپد قلب من به سودایت،
یک دمی هم بدان نیاسوده
مطمئن باش مال من هستی ،
نَبُوَد ، وصل آرزوی محال
دست گرمم بروی شانه تو،
بِشِنو ، سرنوشت این بوده
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعیات
شمس الدین عراقی
عشق وطن
نام و نشان من
کوک
شور ، ماهور
جوم جومک بلگ خزون
همچو طبیعت
زخمه
شوخی با رفیق شفیق جناب فخار
قدرت غزل
طفل درون
سوغات گیلان
چه کسی لایک می گیرد .
سعدیا
از حس ارتکاب
همسرت مٌرد
زار زار
یاس و امید
روز و شب
حرکت و سکون
گریه و خنده
قصه و غصه
سادگی و تجمل
زاویه و تفاهم
عشق و نفرت
زندگی و مرگ
حس خوبی است
حضرت حاکی
کلوزیوم
ساعت را بشکن
می جویمت
تو تنها نیستی
من ، آدمم
تنهایی ممتد
مسلخ عشق
گرمای خورشید
در سویدای دشت
حتی درسکوت
نه .... تو عاشق شده ای
قلبت را ربوده ام
و سپیده دم
همیشه فریادم
زبان احساسم
شام تا شام
تناور درخت عشق
همیشه عاشق
آغاز
دو چشمت
مطمئن باش که من می دانم
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی