حس خوبی است حس تهرانی ،
باهوایی به عشق آلوده
حل بحران چرا کنم توبگو،
بهترین حسم من همین بوده
سینه را جای عشق می دانم ،
نکنم سرفه های پی درپی
شهد نوشین عشق نوشم،
چشم شوخ تو نسخه فرموده
چشم من خیره درنگاه تو است ،
رد پایم ببین، بین پیداست
وای ازآن زلف های تودرتو ،
آه از این ناله های بیهوده
حال و روزم شبیه مرداب است ،
خسته ومانده در ره دریا
می تپد قلب من به سودایت،
یک دمی هم بدان نیاسوده
مطمئن باش مال من هستی ،
نَبُوَد ، وصل آرزوی محال
دست گرمم بروی شانه تو،
بِشِنو ، سرنوشت این بوده
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اجتماعیات


















































